خبرنامه طلیعه سپیده دمان

 

Sunday, June 04, 2006

 
زندگي زني با 7 فرزند در يك اتوبوس شهري
سایت بازتاب
زني
كه با 7 فرزند خود بيش از يك سال و چهار ماه است كه در يك اتوبوس مستعمل در دروازه اصفهان شيراز زندگي مي‌كند همچنان منتظر است تا شايد درخواست‌هايش راه به جائي ببرد. به گزارش فارس، دفعه قبل حدود چند ماه پيش هم اين اتوبوس را در چهار راه حافظيه ديده بودم ولي هيچ وقت ذهنم به اين نرسيده بود كه شايد 7 انسان با دغدغه نان شب در اين اتوبوس شب را به صبح مي‌رسانند. اين بار كه براي زيارت امامزاده علي‌بن حمزه نزديكي دروازه اصفهان آمدم دوباره همان اتوبوس، البته با چند شيشه شكسته و پارچه‌اي كه سعي مي‌كرد تا نقش پرده يك خانه را داشته باشد، توجه مرا به خود جلب كرد. موضوع زماني بيشتر مرا به سمت اتوبوس كشاند كه دو دختر جوان وارد اتوبوس، نه انگار وارد خانه‌شان شدند. بعد از پل، سمت راست كنار خرابه‌ها اتوبوسي با شيشه‌هاي شكسته مأمن هشت ايراني است،يك زن و هفت كودك و جوان و نوجوان كه دنياي كوچك ما جائي براي آنها ندارد! خانواده زجر كشيده‌اي كه صبورانه رنج را تحمل كرده‌اند تا آبرو داري كنند. درون اتاق فلزي اتوبوس،گرما بيداد مي‌كند،آب هم نيست! فقط 4 ديوار آهني است كه مادر خانواده و 7 فرزندش را در خود جاي داده است. زن بغضش را به زور فرو مي‌دهد،قطره‌اي اشك كه از گوشه چشم پسر بزرگش سرازير شده و و زير لب خدا را ياد مي‌كند. اين زن ميانسال در حالي‌كه اشك مي‌ريزد مي‌گويد: به هر كس كه بگوئيد گفتم،به كميته امداد هم رفتم اما ... يك‌سال قبل به سراغ آقاي... و آقاي... رفتم،هفته‌اي دوبار،سه‌بار،با پاي پياده مي‌رفتم شورا، آنها همه چيز را مي‌دانند ولي كاري نكردند. او ادامه داد:به آقاي ... التماس كردم كه يك كاري براي دو دخترم كه ديپلم دارند پيدا كنيد ما خودمان اموراتمان را مي گذرانيم،گفتم اتوبوس را درست كنيد كار كند خرجمان در بيايد ولي فايده نداشت. گريه نمي‌گذارد حرفش را تمام كند و سراسر وجودش را لرزشي خاص فرا گرفته، نمي‌دانم در اطاقك فلزي كه نه آب دارد، نه برق، نه گاز، خبري هم از غذاي گرم هست يا فقط طبق معمول به كمي نان و خيار بسنده مي‌كنند. زن ادامه مي‌دهد: شوهرم به زور خودش را باز خريد كرد كه زندگيمان بهتر شود اما بدهي روي بدهي سرمان را به زمين زد. آواره شديم همه دار و ندارمان اين اتوبوس توقيف شده است و همين... ! سال‌ها با آبرو زندگي كردم،دلم نمي‌خواهد حالا به خاطر جيفه دنيا آبروي چند ساله خود و خانواده‌ام به باد برود. سه فرزند او عقب مانده ذهني هستند و از مشكلات اختلال رواني در رنج،سخت حرف مي زنند. زن موش‌هاي گربه ساني را كه از رودخانه خشك به اميد رسيدن به نوائي به محل زندگي آنان تردد مي‌كنند نشان مي‌دهد و مي‌گويد: وضع ما گفتن ندارد،خودتان ببينيد. اين پنجمين نقطه از شهر است كه اتوبوسشان،خانه شان را به زور مي‌كشانند و مي‌برند. مي‌گويد: اول پشت كلانتري 14 بوديم بعد رفتيم دروازه قرآن،هفت تن،چهارراه حافظيه و حالاهم اينجا... يك‌سال قبل كه اين زن سرگردان راهروهاي شوراي شهر بود،دو عضو شورا درد دلش را شنيدند و هر دو تحقيق مفصلي كردند مبادا آمده باشد براي كلاهبرداري! يكي زنش را براي تجسس فرستاد و ديگري به شكلي، خودش بررسي كرد.اما... زن مي‌گويد:آقاي... ما را فرستاد سراغ يك مسافر خانه در دروازه كازرون(يكي از محلات جنوب شيراز)اما آنجا جاي زندگي نبود.امنيت نداشت مدام پليس مي‌آمد و دنبال معتاد و مشروب خور مي‌گشت. با گوشه چادر اشك از ديده مي‌گيرد و با اشاره به دو دختر دم بختش مي‌گويد: چطور مي‌توانستم دسته‌هاي گلم را ببرم آنجا؟اين اتوبوس هم توقيف شده و شهرداري مي‌خواهد آنرا از ما بگيرد،مانده‌ام با اين بچه‌ها چه كنم؟ رئيس كميسيون فرهنگي شوراي شهر شيراز با ابراز بي‌اطلاعي از وجود چنين خانواده‌اي مي‌گويد: تا به حال اين مسئله نه شفاهي و نه كتبي به كميسيون فرهنگي و اجتماعي شورا منتقل نشده است. غلام مهدي حقدل مي‌افزايد: نه تنها وظيفه ما به عنوان عضو شورا توجه به مشكلات مردم است بلكه از ابعاد انساني هم مكلف هستيم. زن اما مي‌گويد: من كاغذ بازي بلد نيستم،شنيدم شورا براي كمك به مردم است،اما به فريادم نرسيدند،گول خوردم،هيچ كس كاري نكرد. بي اعتمادي در نگاه‌هاي هر 8 عضو اين خانواده موج مي‌زند،تمام اعتمادشان را گرفته‌اند،كرخت شده‌اند و رو مي‌گردانند كه نمي‌خواهيم بگوئيم ،نمي‌خواهيم بنويسيد. معاون فرهنگي شهردار شيراز هم با ابراز بي اطلاعي از وجود چنين خانواده‌اي مي گويد: بايد بررسي كنيم و ببينيم چه مي‌توان كرد. محمد‌علي معين تاكيد مي‌كند: شهرداري يك دستگاه خدماتي است و حمايت از چنين خانواده هائي در شرح وظائف شهرداري نمي‌گنجد اما در عين حال نياز به بررسي دارد. ساعتي از ظهر گذشته،عكاس ما كه مي رسد گشت 110 هم با او مي‌آيد مي‌گويند: همسايه ها خبر دادند كسي،غريبه‌اي وارد اين اتوبوس شده است؟ مي پرسيم؟پس نيروي انتظامي هم مي‌داند كه اتوبوسي هست و خانواده‌اي كه بايد امنيت داشته باشند؟ اما آنها نمي‌پرسند كه چرا شيشه اتوبوس شكسته است؟ زن مي‌گويد:شهرداري مي‌داند آمدند، بارها آمدند،گفتند: اتوبوس بابت طلب شهرداري توقيف است و بايد تخليه كنيد،اما كجا را دارم بروم. تلفن هاي خبرنگار ما به شهرداري،سازمان اتوبوس‌راني،سعيد دبيري مدير خدمات شهري كه گويا در جريان همه مسائل هست نتيجه‌اي در پي ندارد. پاسخ هاي كوتاه تمام آنچيزي بود كه شنيديم: جلسه دارند،پيغام بگذاريد و... پيغام‌هاي ما كه "خواهش مي كنيم تماس بگيريد "و يك روز تأمل براي گرفتن پاسخ همه بي‌نتيجه ماند. مادر هفت جفت چشم نگران گفت: از طرف شهرداري مي‌آيند و مي‌گويند مبلمان و زيبائي شهر به هم ريخته جابه‌جا شويد اما ديگر نمي توانم،پول كرايه جرثقيل را نداريم كه بدهيم! اينجا هم امنيت نيست. دروازه اصفهان هميشه در پناه خود در تاريكي و خلوت كوچه‌ها و خرابه‌هايش صدها معتاد و اوباش را جا داده است. و هست. و زن حكايت شبي كه شيشه اتوبوس را معتاداني كه به اميد يافتن جائي براي تزريق شكسته بودند گفت،... گفت كه تا صبح خوابشان نبرده بود و باز هم داستان، داستان شب‌هاي طولاني زمستان كه بچه‌هاي بيمارش را در آغوش مي‌گرفته و بي‌دارو و درمان فقط دعا مي‌كرد و با گريه تبشان را پاشويه مي‌كرد ! حكايت بي‌انتهاي روزهاي خالي ماندن سفره شان... اين داستان‌ها همه ي ما را بي تاب مي‌كند. همسايه هاي اين خانواده اغلب مغازه داراني هستند كه از شرم و حياي زن مي‌گويند و از اين كه گدائي نمي كنند،آبرو دارند و آبرو داري مي كنند. خيلي‌ها هم نمي دانند كه درون اتوبوس اسقاطي كه در گوشه‌اي از خرابه‌هاي دروازه اصفهان افتاده،در كنار دو امام زاده بزرگوار چه مي گذرد؟ يكي از خبرنگاران شورا مي‌گويد:مي شناسمش.بارها آمد شورا و رفت. بارها آمد و بي نتيجه رفت و ديگر نديدمشان. وي مي‌افزايد:خوب يادم هست سال قبل زمستان، آمد،باران خيسش كرده بود و تا كنار شوفاژ خشك شد مدام مي لرزيد. او ادامه مي‌دهد: يادم هست كه روزي با پسر كوچكش كه عقب مانده هم بود آمد،آن‌روز خيلي ها او را در راهروهاي شهرداري و شورا ديدند،خيلي‌ها ديدند كه پسرك داشت از حال مي‌رفت،خيلي‌ها شنيدند كه به‌خاطر گرسنگي داشت غش مي كرد اما.... و مي توان تصور كرد كه سرماي زمستان را چگونه مي توان تحمل كرد در ميان پاره هاي آهني كه شيشه هايش را اوباش شكسته اند و هر شام معتاداني كه به‌دنبال پناهي براي تزريق مي‌گردند از درو پيكرش بالا مي روند.
نظرات کاربران :
احتمالا طی دو سه روز اینده خبر های خوشی درمورد این خانواده از مسئولین امر خواهیم شنید .اماتکلیف خانواده های ابرومندی که به صورت اتفاقی خبر نگاری با انها برخورد نمی کند واتفاقادر مملکت ما کم هم نیستند چه می شود ... از زاهدان

نظرهای شما: Post a Comment

صفحه اصلی

This page is powered by Blogger. Isn't yours?